«ناشناخته بودن» یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایستهی شخصی است، وجود نداشته باشد، او را میتوان «غریب» دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند، ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ایمان و دلسوزی او آگاه نباشند و با او مثل یک فرد بیسواد برخورد کنند، اصطلاحاً به آن پزشک،«غریب» گفته میشود. از طرفی ممکن است مردم به تخصص و تعهد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند، و قلباً به او اعتقاد نداشته باشند، و در مقابل به پزشکان دیگری که این تعهد و تخصص را ندارند اعتماد کنند. در این صورت باز هم این پزشک «غریب» مانده است.
حال فرض کنید که این پزشک، در علم فقه هم متخصص باشد، در این صورت انتظار میرود که وقتی صحبت از فقه میشود او را در زمرهی فقها بر شمرده و به عنوان یک فقیه برای او حساب باز کنند. در غیر این صورت، حق او ادا نشده است.
به این ترتیب، هر چه کمالات فرد بیشتر و فراگیرتر باشد، ضرورت شناخت او ملموستر میشود. و هر کدام از ویژگیهای برجستهاش که – به طور اختیاری یا غیر اختیاری - مورد عدم توجه واقع شود، از آن جهت ناشناخته و غریب خواهد ماند.
به همین ترتیب، اگر یک واسطهی خیر شناخته نشود و مردم ندانند که نعمتها و برکات از جانب چه کسی به آنها رسیده است، به سبب این نادانی، شکر نعمت او را چنانچه شایسته است ادا نمیکنند، و لذا او "غریب" میماند. از طرف دیگر، اگر ولیّ نعمت شناخته شود، ولی به خاطر بیتوجهی و به عمد، از او قدرشناسی لازم نشود، کفران نعمت صورت گرفته، و این کفران نعمت به نوعی دیگر، به غربت او میانجامد. برای روشن شدن مطلب، به ذکر مثالی میپردازیم.
فرض کنید که شخصی میزبان مجلسی شده و سفرهای گسترده است که بر سر این سفره از همهی مهمانان پذیرائی میشود. حالا اگر برخی از مهمانان، میزبان خود را نشناسند و ندانند که بر سر سفرهی چه کسی نشستهاند، طبیعتاً نمیتوانند از او تشکر کنند. در این صورت، میزبان ناشناخته و غریب خواهد ماند. حالت دیگری از غربت میزبان، وقتی صدق میکند که مهمانها ـ علیرغم این که صاحب نعمت را میشناسندـ به او بی اعتنا باشند، از او تشکر نکنند و نسبت به او بیتوجه باشند، در این حالت نیز، به میزبان، مکفور و غریب گفته میشود و بدین ترتیب، مهمانها با قدرناشناسی خود، میزبان را در غربت نگاه داشتهاند.
پس به طور کلی غریب به معنای ناشناخته، دو مصداق دارد: یکی آن که اصلاً شناختی نسبت به او یا بعضی از کمالات او وجود نداشته باشد. دوم زمانی که دیگران به او و کمالاتش واقف باشند، ولی آن طور که شایستهی اوست، قدرش را نشناسند ، این قدر، ناشناسی را میتوان به معنای غربت او دانست. مصداق اوّل، یک امر اختیاری نیست، چون انسان به اختیار خود شناخت پیدا نمیکند، هر چند که قطعاً مقدّمات و زمینههای آن اختیاری است. ولی مصداق دوّم، کاملاً اختیاری است. وجه اشتراک میان این دو مصداق، عدم شکرگزاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است، یعنی این که حق او و کمالات و فضائل او ادا نشده است.
درحالت اوّل، عدم شناخت نعمت، و در حالت دوم، قدر ناشناسی از آن نعمت، سبّب کفران نعمت است. به هر حال، آن اعتقاد و باور قلبی که شایستهی یک نعمت است، نسبت به آن وجود ندارد. و همین معنی را میتوانیم به مکفور بودن قلبی و در نتیجه غریب ماندن تعبیر کنیم.
وقتی تعبیر "ناشناخته" و "غریب" برای امام عصر (علیهالسلام) به کار میرود، شاید تصور شود که مطرح کنندگان این بحث در بیان خویش مبالغه و اغراق میکنند. و یا گمان رود که این ادّعا صرفاً بر پایهی احساسات و عواطف است و جنبهی عقلانی ندارد. در حالی که مسئلهی غربت امام(علیهالسلام) امری مستدل و روشن است که همگان باید واقعاً به آن متذکّر شوند و حقیقت آن را بیابند.
نعمت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه)، یک نعمت "عامّ" و فراگیر است و همهی خلائق را در بر میگیرد. شیعیان و غیر شیعیان، مسلمانان و غیر مسلمانان، و حتّی حیوانات و گیاهان و جمادات نیز، از نعمت وجود ایشان بهرهمند میشوند و این نعمت مانند باران بر سر همه میبارد.
بنابراین شکر نعمت وجود امام موعود(علیهالسلام)، باید به گستردگی خود این نعمت، فراگیر باشد، در حالی که در حال حاضر، بر روی کرهی زمین، اکثر مردم اصلاً امام زمان(علیهالسلام) را نمیشناسند. به عبارتی نمیدانند میزبان و ولیّ نعمت آنها کیست. بر سر سفرهی او نشستهاند و نان و نمک ایشان را میخورند، اما هیچ گونه شکرگزاری نسبت به ایشان انجام نمیدهند، چون اصلاً نعمت وجود ایشان را نمیشناسند تا ضرورت شکر آن را بدانند.
البته این عدّه که از شناختِ ولیّ نعمت خویش محروم ماندهاند، گاهی در این محرومیّتِ خود مقصّر هستند. یعنی خود، مقدمات شناخت حضرتش را فراهم نساختهاند. امّا به هر حال، این افراد جاهل، چه در جهل خویش مقصر باشند یا نه، به هر حال، امام زمان(علیهالسلام) را نمیشناسند و حضرت مهدی (علیهالسلام) نزد ایشان مکفور و غریب هستند.
غربتِ امام(علیهالسلام) در بین عدّهی دیگری مشهودتر و ناگوارتر است. این عدّه، اقلّیتی هستند که خدای منّان، امام زمان(علیهالسلام) را به آنها شناسانده است و آنها میدانند که آن حضرت، حجّت خدا است، و به آن اذعان دارند، لذا در زمرهی شیعیان قرار میگیرند، ولی قلباً قدر شناس حضرتش نیستند.
این افراد اندک، مهمانانی هستند که میزبان و ولیّ نعمتِ خود را میشناسند، امّا متأسّفانه غالباً او را مورد بیمهری قرار میدهند. و شکر حضرتش را ـ چنان که باید و شاید ـ ادا نمیکنند. بدین ترتیب، غربتِ این ولّی نعمت، یک امر کاملاً اختیاری و به معنای قدرناشناسی از وجود ایشان است.
این معنا از غربت امام، دقیقاً به مشکور نبودن(مکفور بودن) ایشان برمیگردد. یعنی چون شکر قلبی نسبت به ایشان ادا نمیشود، ناشناخته باقی ماندهاند. کسانی که این چنین امام خویش را قدر ناشناخته رها کردهاند، شایسته سرزنش هستند، چرا که از روی اختیار، نسبت به اعتقاد و پذیرش قلبی کوتاهی کردهاند.
اقّلیّتی که شناخت اولیه نسبت به امام زمانشان دارند، اگر حق این معرفت را ادا کنند و قلباً قدردان آن شوند، خدای متعال به فضل خود، بر معرفت آنها میافزاید، و امام را به آنها بیشتر میشناسد. ولی گاهی این افراد، خود مقدمات معرفت بیشتر را فراهم نمیآورند. و با کوتاهی در انجام مقدّمات حصول معرفت، امام را برای خود غریب و ناشناخته باقی میگذارند.
متأسفانه بسیاری از شیعیان که از ولایت امام عصر(علیهالسلام) برخوردار هستند، خود را از نخستین مرتبه معرفت ـ یعنی معرفت به اسم ـ محروم ساختهاند. اینان حتّی خصوصّیات ظاهری امامشان را هم نمیدانند. مثلاً از سال و محل تولد ایشان بیخبرند، و از این بابت هیچگونه احساس نگرانی و شرمندگی هم نمیکنند، در حالی که بعضی از همین افراد، گاهی برای آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکارانِ کشورهای خارجی، وقت زیادی صرف میکنند، و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بیشتر درباره آنها هستند.
بدین ترتیب برخی از نوجوانان شیعه اطلاعات وسیعی درباره فوتبالیستهای داخلی و خارجی یا هنرپیشگان و ... به دست آورده و به خاطر میسپارند. گروهی از بزرگسالان هم ـ به ضرورت کسب و کار خود ـ مشخصّات کالاهای مختلف را به صورت تخصّصی یاد میگیرند. امّا بسیاری از افراد ـ پیر یا جوان ـ اگر بارها و بارها اسامی، تاریخ تولد، و مشخصات دیگر امام زمان(علیهالسلام) در مجالس گوناگون به آنها گفته شود، کوچکترین توجّهی نمیکنند، و هیچ وقت نمیکوشند چیزی درباره امام خود بیاموزند. این بیتوجهّیها چیزی جز قدر ناشناسی قلبی را نمیرساند، و نشان میدهد که حتی برای بعضی افراد متدّین، دانستن حداقل ِخصوصیّاتِ امام عصر(علیهالسلام) اصلاً مهم نیست. به راستی این ولّی نعمت، چقدر غریب است که حتّی دوستدارانش این حداقلّ ِتوجه را به او مبذول نمیدارند؟!
برگرفته از: آفتاب در غربت، دکتر سید محمدبنی هاشمی
هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان
نظر |